روزهایی که بر ما میگذرد، تداعیگر سالروز ربایش و قتل سرتیپ محمود افشارطوس رئیس شهربانی کل کشور در دوران نخستوزیری دکتر محمد مصدق است. این رویداد و همچنین کارنامه نامبرده تا هم اینک در معرض گمانهها و داوریهای گوناگون قرار دارد. مقال پی آمده به همین مناسبت و بر بنیاد پارهای روایات و تحلیلها به نگارش درآمده است. امید آنکه علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
محمود افشارطوس که بود؟
در آغاز مقال، مروری بر پیشینه و کارنامه تیمسار محمود افشارطوس بهنگام مینماید. چه اینکه اطلاع از گذشته وی میتواند ما را به یک داوری واقعیتر در باره نامبرده برساند. به نظر میرسد آنچه محمدحسن پورقنبر در این فقره نگاشته، از استناد و جامعیت برخوردار است:
«محمود افشارطوس، در ۱۲۸۶ ش به دنیا آمد. پدر و پدربزرگش حرفه نظامیگری داشتند و برخی برادران او نیز تا درجات بالای نظامی پیش رفتند؛ بنابراین او در خانوادهای کاملاً نظامی پرورش یافت. محمود افشارطوس مقارن با ظهور رضاخان و اقدامات او در راستای نوسازی ارتش، وارد آموزشگاه افسری شد، در سال ۱۳۰۶ ش به درجه ستوان دومی دست یافت و از این زمان به بعد، مدارج ترقی در حرفه نظامیگری را آغاز نمود. در ۱۳۱۶ ش و در حالی که دارای درجه سرگردی بود، از طرف سرلشکر بوذرجمهری به دربار معرفی گردید تا به عنوان رئیس تشکیلات املاک پهلوی در مازندران فعالیت نماید. بعد از سقوط رضاخان به تهران بازگشت و سه سال آینده را در پایتخت سپری نمود تا آنکه اوایل سال ۱۳۲۳ ش به عنوان رئیس شهربانی اصفهان منصوب شد و بدانجا عزیمت نمود. در این زمان، اصفهان به عنوان یکی از شهرهای صنعتی ایران از مراکز مهم فعالیت حزب توده به شمار میآمد. از این رو یکی از اهداف افشارطوس، کاستن از تکاپوهای حزب کمونیستی مذکور در اصفهان بود. حضور افشارطوس در این شهر، کمتر از یک سال به طول انجامید. او در حالی که در این برهه زمانی دارای درجه سرهنگی بود به تهران بازگشت و اندکی بعد هم برای سرکوب غائله فرقه دموکرات آذربایجان، بدان سوی حرکت و در آنجا ایفای نقش نمود. افشارطوس در سالهای آتی، مناصبی همچون فرمانده نظامی راههای همدان و همچنین بازرسی لشکر را برعهده داشت، به علاوه، در رکن سوم ستاد ارتش هم فعالیت نمود، سپس رئیس اداره دروس دانشگاه جنگ شد.
بنا بر روایتی از اواخر دهه ۱۳۲۰ ش و در دوره نخستوزیری رزمآرا که نهضت ملی کردن نفت به وجود آمد، افشارطوس نیز از جنبه فکری متحول و مطالعه روزنامههای سیاسی و کتب اجتماعی به سایر مطالعات او اضافه شد و به دموکراسی اظهار علاقه میکرد. در ماههای نخستین ۱۳۳۱ ش بود که همراه با تعدادی از نظامیان دیگر، یک سازمان مخفی به نام گروه افسران ناسیونالیست را تشکیل داد که گویا هدف آنان مبارزه با فساد در ارتش و همچنین حمایت از دولت مصدق بود. او در این زمان، همچنان در درجه سرهنگی بود و اجازه ترفیع درجه به او نمیدادند. او سرانجام در مهر ۱۳۳۱ ش به رتبه نظامی سرتیپی نایل گردید. در این مقطع زمانی که مصادف با دوره دوم نخستوزیری مصدق بود، گروه افسران ناسیونالیست بیش از پیش بر فعالیت خود افزوده، رابطه میان آنان با دولت نزدیک گردید. مصدق که درپی تصفیه افسران فاسد و وفادار به شاه در ارتش بود، از کمک افسران ناسیونالیست در این زمینه بهره جست و در این میان، افشارطوس نیز نقش مهمی برعهده گرفت.
گویا او در این زمان و برای مدتی به ریاست فرمانداری نظامی تهران و به جای سرلشکر علوی مقدم – که در سرکوب قیام سی تیر نقش زیادی داشت- برگزیده شد. سرانجام با پیشنهاد گروه افسران ناسیونالیست به مصدق، افشارطوس در بهمن ۱۳۳۱ ش از سوی نخستوزیر به عنوان رئیس شهربانی کل کشور منصوب گردید. یکی از اقدامات بسیار مهم و تأثیرگذار او در این پست، نقشی بود که در ماجرای نهم اسفند ایفا نمود که طی آن توانست نخستوزیر را از معرکهای که مخالفانش برپا کرده و حتی قصد جان او را نموده بودند، نجات دهد. با این حال تلاطم شدید جو سیاسی ایران در آن برهه زمانی موجب شد تا او کمتر از سه ماه در این منصب نظامی- سیاسی مهم باقی بماند، چراکه در ۳۱ فروردین ۱۳۳۲ ش ربوده شد و سه روز بعد از آن به قتل رسید.»
لکههای سیاه، در کارنامه جناب سرتیپ!
افشارطوس در دوران سلطنت رضاخان، سرپرستی املاک او در مازندران را بر عهده داشت. جمله گزارشات درباره عملکرد نظامی و اخلاقی نامبرده در این مقطع، منفی و حتی شرم آور مینماید. در عین حال وی در این دوره به دلیل علاقه و وفاداری کامل به پهلوی اول، مورد توجه و التفات شاه قرار داشت. پورقنبر تلاش دارد تا در این باره نیز گزارشی واقعی و مستند به دست دهد:
«بنابر اظهار یکی از نزدیکان افشارطوس، او به رضاشاه اعتقاد داشت و حتی تحت تأثیر قدرت تصمیمگیری و اراده پهلوی اول بود. شاید بر اساس همین اعتقاد بود که وقتی به سرپرستی املاک رضاشاه در مازندران منصوب گردید، دست به اقداماتی زد که همواره به عنوان یک لکه سیاه در دوران زندگیاش به آن اشاره میشود. غصب املاک خرده مالکان مازندرانی به نفع رضاشاه، به بیگاری گرفتن توده مردم با وضعیت وحشتناک توأم با ظلم و ستم و حتی تکاندهندهتر از اینها فساد اخلاقی ناشی از تجاوز به عنف دختران و عروسان زیباروی آن منطقه، لکههایی سیاه در زندگی محمود افشارطوس به شمار میروند.
وفاداری افشارطوس به رضاشاه تا آن اندازه بود که اولین شاه پهلوی رویکرد مثبتی نسبت به افشارطوس داشته و شخصاً توجه ویژهای نسبت به او مبذول میداشت و در آن سو به دلیل همین اقدامات غیراخلاقی و غیرانسانی افشارطوس در قبال مردم مازندران بود که وقتی خبر قتل او منتشر گردید و در پی آن دولت نیز عزای عمومی اعلام کرد و در سراسر کشور به برپایی مراسم ختم مبادرت ورزید، در ساری اهالی این شهر در مجلس ترحیم شرکت نکردند که هیچ از قتل او بسیار خوشحال شدند! این امر تا بدان پایه عیان بود که منوچهر گلبادی که شخصی بانفوذ در ساری به شمار میآمد و در زمان احمد قوام از سوی او به عنوان نماینده ساری در مجلس شورای ملی حضور داشت و در ایام رضاشاه، همراه با افشارطوس در یکی از بلوکات مازندران بود، از ترس مردم و به رغم میل خود، نتوانست در مجلس ختمی که دولت در ساری برپا کرده بود، حاضر شود و به دلیل همین بُعد اقدامات افشارطوس بود که وقتی یکی از محققان خارجی در مورد قتل افشارطوس سخن به میان میآورد، از عبارت: افشارطوس به کیفر بیرحمیهای سابق خود رسید، چراکه او را به تدریج شکنجه دادند و کشتند… استفاده نمود. شخصی دیگر که دقیقاً در همان برهه زمانی کتاب خاطرات خود را مینوشت، در مورد این موضوع میآورد: در این روزها که این کتاب را مینویسم، حادثهای عجیب روی داد. افشارطوس به وسیله عدهای دستگیر، ربوده و کشته شد.
در گوشه غاری مرطوب به صورت دست و پا بسته. ثمره و نتیجه بیعفتیها و بیعصمتیها و فجایعی را که در شمال کرده بود علناً به چشم دیده است. یکی از زجردیدگان مازندران در حالی که برق شادی از چشمانش میدرخشید، میگفت اگر صد روز هم در غار میماند و روزی هزار مرتبه به مرگ میرسید، کافی نبود! بنا بر اظهارات، یکی از خصایل شخصیتی افشارطوس، گرایش شدید نسبت به جنس زن یا بنا بر ادعای برخی زن پرستی بود. روایتی دیگر مدعی است که دولت مصدق، سوابق زندگی و خصوصیات اخلاقی افشارطوس را پنهان میداشت، در حالی که بر اساس گفتههای عموم، این شخص، مردی جاهطلب، شهوتپرست و بینهایت قسیالقلب و بیرحم بوده است. بر مبنای این روایت، این سه خصیصه اخلاقی از شروع خدمتش در نظام تا آخر عمر، پیوسته با او بود. همچنان که بنا بر اظهاری مشابه او به عنوان فردی بیرحم و جاهطلب معرفی شده و اینکه خیلی به خود میبالید و بنا بر همین روایت، یکی از امرای ارتش ایران که خود به شدت عمل شهرت داشت، او را به دلیل رفتار بسیار خشنی که با دانشجویان دانشکده افسری داشت، از سِمَت خود برکنار کرد.»
روایت رسمی در باب ربایش و قتل رئیس شهربانی
از همان دوره که محمود افشارطوس مفقود و چند روز بعد جسد او پیدا شد، بسا افراد و جریانات این اقدام را در جهت تضعیف دولت دکتر مصدق و حتی نخستین گام کودتا علیه وی برشمردند. این روایت تقریباً فراگیر و رسمی شد و تا هم اینک نیز از سوی وفاداران به مصدق تکرار میشود. در مقالی بر تارنمای پژوهشکده تاریخ معاصر ایران، به علل این باور اشارت رفته است:
«این اقدام، قسمتی کوچک از یک نقشه وسیع در راستای تضعیف و سرنگونی دولت مصدق به شمار میآمد، بهطوریکه حدوداً سه دهه بعد از آن واقعه، یکی از مقامات سابق سرویس اطلاعاتی انگلیس که با صراحت از نقش انگلیسیها در این واقعه پرده برداشته بود به پشت پرده پیچیده و وسیع آن اعتراف نمود. علاوه بر این بنا بر اعتراف یکی از امرای عالیرتبه ارتشی حاضر در این آدمربایی قرار بود در راستای تضعیف دولت و ارعاب عناصر مرتبط با دولت دکتر مصدق، چند نفر از دولتمردان برجسته، هدف آدمربایی قرار گیرند. یکی از محققان خارجی نیز با اذعان به نقش سازمان اطلاعاتی انگلستان در این آدمربایی، هدف از این اقدام را فراهمکردن زمینه کودتا عنوان نمود. این اقدام میتوانست همچون نشانهای از ضعف و ناتوانایی دولت در برقراری امنیت تلقی شده و دال بر این باشد که دکتر مصدق بر اوضاع مسلط نیست که همین موجب دیدگاه منفی نسبت به دولت مصدق در داخل و خارج از کشور گردیده و حتی زمینه را برای کودتا آماده میکرد. چنانکه بنابر روایتی در همان مقطع زمانی اواخر فروردین ۱۳۳۲، فاستردالس (وزیر امور خارجه امریکا) در پاکستان بهسر میبرد و قرار بود از ایران نیز دیداری داشته باشد. مخالفان مصدق تصور میکردند با ورود او به ایران شاید توافقاتی میان طرفین راجع به خرید نفت صورت گیرد و مشکلات مالی دولت برطرف شود، بنابراین یکی از اهداف این جنایت، آن بود که به امریکاییها نشان دهند دولت مصدق از ثبات لازم برخوردار نیست.
این برنامه توطئهآمیز نهایتاً مؤثر نیز افتاد، چراکه دالس بهرغم قرار قبلی به ایران نیامد. علاوه بر این هدف قرارگرفتن افشارطوس برای آدمربایی، به منصب بسیار مهم امنیتی او به عنوان رئیس شهربانی برمیگردد. او در این پُست، نه تنها مسئولیت انتظامی در راستای حفظ نظم و امنیت جامعه را برعهده داشت، بلکه مرتبط با امور سیاسی نیز بود، زیرا کسب اطلاعات از مخالفان دولت و فرونشاندن توطئههای آنان یکی از نقشهای مهمی بود که او در سِمَت ریاست شهربانی ایفا مینمود. تا آنجا که مخالفان دولت، به شدت از سوی او احساس خطر نموده و بر این اعتقاد بودند که دولت مصدق بستگی به افشارطوس دارد. مرتبط با این وظیفه بسیار حساس و مهم افشارطوس، برخی عناصر مخالف دولت در قوای نظامی و امنیتی، شدیداً دچار بیم و هراس شدند و درصدد راه چاره برآمدند و نهایتاً به قتل او مبادرت کردند.»
روایتهای غیررسمی در باب ربایش و قتل رئیس شهربانی
در موضوع قتل افشارطوس، اما روایتهای دیگری نیز وجود دارد که برخی از آنها در سالیان اخیر تقویت شده است. به عبارت دیگر محققانی که در زمره مخالفان دکتر مصدق قرار داشتند، در دهههای پسین به تألیف آثاری دست زدهاند که ناقض روایت رسمی است. سیدمرتضی حسینی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران این خرده روایتها را به شرح پی آمده برمیشمرد:
«در مورد چرایی قتل افشارطوس، اظهارات متعدد و متنوعی وجود دارد. یکی آنکه خود کابینه دکتر محمد مصدق با هدف تحت فشار قراردادن دربار، سلطنت و مخالفان دولت، در این اقدام دست داشته تا فرضیهای مبنی بر ارتباط این رویداد با بروز یک رسوایی جنسی از سوی افشارطوس و رابطه نامشروع او با یک رقاصه به نام تامارا که در نهایت موجب خدشهدارشدن وجهه دولت مصدق میشد.
حتی پیشخدمت مخصوص محمدرضا پهلوی یعنی آتابای، در ملاقات با یکی از افسران تجسس مربوط به این جنایت اظهار داشت: افشارطوس مردی عیاش و خوشگذران بوده، حتماً در راه عیاشی هدف انتقامجویی قرار گرفته، بهتر است شما هم از تعقیب حسین خطیبی – که از فدائیان صمیمی شاهنشاه است- صرفنظر کنید تا خاطر خطیر ملوکانه از شما راضی شود… از این عجیبتر، روایت یکی از روزنامههای سلطنتطلب طی آن مقطع زمانی بود، مبنی بر اینکه دولت مصدق درصدد سازش و رابطه پنهانی با شوروی بود و از ترس آنکه مبادا این ماجرا برای عموم جامعه افشا گردد، مبادرت به پنهانکردن محمود افشارطوس – که از این قضیه مطلع بوده- نمود! روزنامه دیگری عنوان میکند که افشارطوس در یک توطئه کودتا به نفع مصدق حضور داشته، اما از آنجا که مخالف برکناری شاه بود، به دست سایر توطئهگران کشته شد! در این میان طرفداران مظفر بقایی نیز تفسیر جالبی از این واقعه ارائه دادند. آنان مدعی بودند حسین فاطمی لیستی از اسامی رهبران حزب توده به منظور کشتن این چپگرایان و همچنین فهرست تعدادی از رجال سلطنتطلب را بهمنظور بازداشت به افشارطوس میدهد تا از این راه محمدرضاشاه را فراری داده و دربار و مجلس را از کار بیندازد، اما در این میان افشارطوس که نمکپرورده رضاشاه بود، حاضر به چنین کاری نشد که با خشم دولتمردان مواجه گردید و به قتل رسید. برخی دیگر از مخالفان مصدق در همان مقطع زمانی سعی کردند اینطور وانمود کنند که افشارطوس در نتیجه اختلاف میان تعدادی از طرفداران مصدق به قتل رسید، چنانکه قناتآبادی در نطقی که چند روز پس از قتل افشارطوس در مجلس ایراد نمود، رئیس ستاد ارتش یعنی محمدتقی ریاحی را عامل قتل معرفی نمود!…»
دخالت مظفر بقایی در قتل رئیس شهربانی، نقضها و ابرامها
در دورهای که افشارطوس به قتل رسید، دکتر مظفر بقایی کرمانی از سامان دهندگان اولیه جبهه ملی و یاران پیشین دکتر محمد مصدق به یکی از شاخصترین مخالفان نخستوزیر مبدل شده بود. رئیس شهربانی در منزل حسین خطیبی یکی از دوستان بقایی ربوده شد و همین امر، انگشت اشاره را به سوی رهبر حزب زحمتکشان ملت ایران بُرد. سیدهاشم منیری، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در باب علل این انتساب مینویسد:
«اولین شواهد و قرائن در این زمینه به رابطه مظفر بقایی با حسین خطیبی متهم ردیف اول پرونده قتل برمیگردد. علاوه بر این بقایی نه تنها در همان برهه زمانی یا چند سالی بعد از آن، بلکه حتی تا پایان عمر خود (۱۳۶۶ ش) نیز حاضر نشد برای یک بار هم که شده، صراحتاً راجع به رابطه خود با حسین خطیبی و افسران عالیرتبه دستگیر شده در این ماجرا و اینکه چرا متهمان پرونده قتل افشارطوس در بازجوییهای خود از او نام بردهاند، توضیح شفافی ارائه دهد. حتی محمد ترکمان مؤلف کتاب اسنادی پیرامون توطئه ربودن و قتل افشارطوس اظهار میدارد که بعد از تألیف این کتاب، یکی از طرفداران بقایی از او انتقاد نمود که چرا قبل از انتشار آن به بقایی مراجعه ننموده تا نظرات او را هم بشنود. از این رو ترکمان در زمستان ۱۳۶۴ ش با بقایی ملاقات کرد، اما در جواب درخواست مبنی بر اینکه در صورتی که دلایل مستند و مبرهنی برای دفاع و رفع اتهام از خود دارید، ارائه نمایید تا من در کتابم ارائه دهم، گفت من حرف جدیدی در این باره ندارم، آنچه داشتهام در همان ایام در روزنامه شاهد منتشر کرده ام!…»
انگاره پذیرایی بقایی از قاتلان افشارطوس
اعضای حزب زحمتکشان ملت ایران تاکنون کتب، مقالات و مصاحبههای متنوعی در نفی دخالت دکتر بقایی در ربایش و قتل سرتیپ افشارطوس منتشر کردهاند. به عنوان نمونه مرحوم محمدعلی الشریف – که از اعضای مذهبی این حزب بود و پس از انقلاب از بقایی جدا شد- اینچنین گفته است:
«توطئه ناجوانمردانهای بود! گفته بودند دکتر بقایی از قاتلان افشارطوس پذیرایی کرده است! دکتر هیچ حرفی نمیزد تا روزی که جلسهای برای سلب مصونیت از ایشان تشکیل شد. خوب که همه حرفهایشان را زدند، بقایی دستور داد صورتجلسه کمیسیون بودجه مجلس را بیاورند. طبق این صورتجلسه، دکتر بقایی آن روز از صبح تا شب در کمیسیون بودجه بوده است! به این ترتیب کسانی که آن جنجالها را به راه انداخته بودند، تا حدودی رسوا شدند.»
منبع: روزنامه جوان