سرلشکر خلبان محمد صالحی نخستین شهید خلبان در دفاع مقدس است. وی اول خرداد سال ۱۳۲۸ در تهران و متولد شد. چهار پسر و یک دختر بودند و محمد آخرین فرزند خانواده است. یکبار که او در دوران کودکی بیمار میشود مادرش نذر میکند که اگر شفا گرفت او را عباس صدا بزند و بعد از شفای او، همین کار را انجام میدهد.
محمد پس از ورود به نیروی هوایی ارتش، دورههای مقدماتی آموزش خلبانی را در ایران طی کرد و برای تکمیل دوره آموزش پیشرفته خلبانی عازم آمریکا شد. وی یکی از خلبانان ممتاز دوره آموزشی بود که حتی اسمش در کتاب خلبانان ممتاز دانشگاه هوایی آمریکا ثبت شده است.
به گفته خانواده اش او بسیار باهوش بود و از کودکی علاقه بسیار زیادی به پرواز داشت و به ارتش پیوست ولی با مخالفت شدید خانواده رو به رو شد و به اجبار به دبیرستان رفت و با رتبه بسیار خوب در رشته پزشکی قبول شد، اما او باز به ارتش رفت و از آنجا برای تحصیل به آمریکا اعزام شد و پس از کسب گواهینامه خلبانی شکاری بمب افکن فانتوم به ایران بازگشت.
وی در سال ۱۳۵۴ با ناهید حسنعلی ازدواج کرد و تنها فرزندش به نام پانتهآ در سال ۱۳۵۶ به دنیا آمد. وقتی که حضرت امام (ره) در بهمن ۱۳۵۷ وارد ایران شد، محمد جزو نخستین افراد نظامی بود که به دیدار ایشان رفت. وی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در پایگاه هوایی شهید نوژه و به ویژه افشای جریان کودتای نقاب که همان ابتدای انقلاب در پایگاه هوایی همدان (شهید نوژه) طراحی شد، نقش مهمی ایفا کرد.
هواپیماهای میگ عراقی در ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ فرودگاه مهرآباد و دزفول را بمب باران کردند. پس از اطلاع سرتیپ فرجالله براتپور رئیس فرودگاه مهرآباد، یک فانتوم در فرودگاه شهید نوژه به خلبانی سرلشکر صالحی با کمک خلبانش خالد حیدری در ۱۰ دقیقه پرواز کرد، در حالی که زمان معین و معمولی بلندشدن جنگنده ۱۵ دقیقه است.
سرلشکر صالحی در عملیات انتقام سرخ هواپیمای فانتوم بر فراز آسمان عراق توانست پایگاههای کوت و الشعیبه را بمباران کند که هنگام بازگشت، هواپیما توسط موشک سام عراق از بین رفت و خلبانان فرصت خروج از هواپیما را پیدا نکردند. لاشه هواپیمای آنها در رود دجله افتاد و هر دو به شهادت رسیدند. پیکر شهید صالحی پس از ۳۲ سال در سال ۱۳۹۱ به ایران بازگشت.
ناهید حسنعلی همسر شهید صالحی در گفتگو با خبرنگار فرهنگی ایرنا گفت: ما در پایگاه نوژه همدان زندگی میکردیم، ظهر ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ همسرم به خانه آمده بود تا غذا بخوریم، هنوز غذا خوردن را شروع نکرده بودیم که با توجه به حمله هواپیماهای بعث عراق، صدای انفجار در فضا پیچید. محمد به سرعت آماده شد تا برود و متوجه شدم که برای چه میرود. درِ منزل را بستم، به او التماس کردم و به پاهایش افتادم که نرود، اما محمد گفت «من برای دفاع از مملکتم آموزش دیدم و الان زمانی است که باید بروم. نابود کردن بعثیها برای ما فقط ۱۰ دقیقه زمان میبرد» ولی او رفت و ۳۲ سال از او بیخبر بودیم.
وی افزود: همسرم آنقدر با عجله به سمت پایگاه رفت که به خاطر ترافیک خیابان، خودرو را به حال خود رها کرد و دوان دوان خود را به پایگاه رساند. من تا مدتها نمیدانستم خودرو کجاست. همان روز هم به ما گفتند پایگاه را باید ترک کنیم که من به تهران نزد خانواده ام رفتم.
همسر شهید صالحی اضافه کرد: وقتی محمد به شهادت رسید، برادرش به منزل ما در تهران آمد که از او سراغ همسرم را گرفتم. با وجود اینکه میدانست چه اتفاقی افتاده، چون میدانست من تا چه اندازه او را دوست دارم و به خاطر دخترم پانته آ که دو سال بیشتر نداشت، گفت که از محمد خبر ندارد و، چون وضعیت جنگی است، انتظار نداشته باشم که بتوانم با او صحبت کنم و حال او را جویا شوم.
وی ادامه داد: بعد از اینکه خبر شهادت محمد را شنیدم، یکی از اقوام خارج از کشور با من تماس گرفت و گفت در یکی از شبکههای تلویزیون که اسیران را نشان میداد، او را دیده است که من با این خبر بسیار امیدوار شدم و از طریق صلیب سرخ به دنبال او گشتم، اما نشانی از او نیافتم. بعد از ۳۲ سال انتظار در مهر سال ۱۳۹۱ پیکر او کشف شد و به همراه شهدای تازه تفحص شده به کشور بازگشت.
روایت زندگی و نحوه شهادت حیدری و صالحی در فیلم آلفارد توسط هوشنگ میرزایی به تصویر کشیده شده است.
منبع: ایرنا